- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گلرخا برخیز و بنشان سرو را بر طرف جوی روی بنمای و رخ گل را به خون دل بشوی
2 سایه را گو: با رخ من در قفای خود مرو سرو را گو: با قد من بر کنار جو مروی
3 بلبل ار گل را تقاضا میکند عیبش مکن این چنین وجهی کجا حاصل شود بی گفت و گوی؟
4 دامن افشان خیز و یک ساعت چمان شو در چمن تا بر افشاند چو گل دامن بهار از رنگ و بوی
5 ظاهرا گردیده بودی گوی سیمین غبغت نیستم آیینه آئین کو کند خدمت به روی