گلرخا برخیز و بنشان سرو از سلمان ساوجی غزل 381

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

گلرخا برخیز و بنشان سرو را بر طرف جوی

1 گلرخا برخیز و بنشان سرو را بر طرف جوی روی بنمای و رخ گل را به خون دل بشوی

2 سایه را گو: با رخ من در قفای خود مرو سرو را گو: با قد من بر کنار جو مروی

3 بلبل ار گل را تقاضا می‌کند عیبش مکن این چنین وجهی کجا حاصل شود بی گفت و گوی؟

4 دامن افشان خیز و یک ساعت چمان شو در چمن تا بر افشاند چو گل دامن بهار از رنگ و بوی

5 ظاهرا گردیده بودی گوی سیمین غبغت نیستم آیینه آئین کو کند خدمت به روی

عکس نوشته
کامنت
comment