- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گلستان بیبر رویی به زندان میزند پهلو گل از هر خنده بر چاک گریبان میزند پهلو
2 چه غم گر دامنم شد زرق خارستان این وادی که جیب پارهام چون گل به دامان میزند پهلو
3 گرفتار ترا اندیشهٔ عریانتنی نبود به گردن طوق عشقش بر گریبان میزند پهلو
4 به راه عاشقی پا بیخبر دل در خطر باشد که هر خاری در این وادی به مژگان میزند پهلو
5 کند هموار ناز یار بیاندامی دل را که پرچین چون شود ابرو به سوهان میزند پهلو
6 دهد کم را شکوه عشق جویا رتبهٔ بیشی که اینجا قطره بر دریای عمان میزند پهلو