گلستان محبت را ز دیرین از حزین لاهیجی غزل 726

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

گلستان محبت را ز دیرین عندلیبانم

1 گلستان محبت را ز دیرین عندلیبانم به گوش غنچه گستاخ است گلبانگ پریشانم

2 اثر در زلف لیلی می کند آشوب زنجیرم نمک بر زخم مجنون می زند شور بیابانم

3 سفال چرخ را بخشد طراوت دود آه من ز جوی شعله های سینه سیراب است ربحانم

4 ورق گردانی باد بهاران فیضها دارد که هر دم با جنون تازه ای دست و گریبانم

5 جدایی دیده ام ای همنشین، حالم چه می پرسی؟ دماغ آشفته ام، خونین دلم، خاطر پریشانم

6 عجب نبود که مقبول مغان افتد نیاز من درین دیر کهن دیری ست پیر یا صنم خوانم

7 لب شکرم که از فیض ستم دارم گل افشانی گل زخمم که از سیرابی تیغ تو خندانم

8 نمک پروردهٔ زخم نمایان دل ریشم به شور عشق افسون می دمد چاک گریبانم

9 حزین از نوش و نیش کفر و ایمانم چه می پرسی؟ به هر کیشی که فرماید محبّت بنده فرمانم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر