گهر کز وصف آن لبهای شکرخند می ریزم از جامی غزل 666

گهر کز وصف آن لبهای شکرخند می ریزم

1 گهر کز وصف آن لبهای شکرخند می ریزم نه گوهر بلکه شکر می فشانم قند می ریزم

2 دلم دریای خون آمد به رویش چشمم آن کشتی کش از ته می تراود خون دل هر چند می ریزم

3 نمی آید چو تو هر چند کاندر قالب فکرت ز جان مانند تو صد شکل بی مانند می ریزم

4 همه خوبان مرا فرزند و من آن مهربان پیرم که نقد دین و دل در پای هر فرزند می ریزم

5 به خون پیوند یابد هر چه برد چون تو ببریدی ز دل خون بهر محکم کردن پیوند می ریزم

6 مده درد سرم ای پندگو کز آب و خاک من گیاه عشق می خیزد چو تخم پند می ریزم

7 چو نخل خامه جنبش یافت دستی پیش کن جامی که نزل خوان مشتاقان حاجتمند می ریزم

عکس نوشته
کامنت
comment