با یار کوچ کرده ز دل ناله می‌رود از جامی غزل 171

با یار کوچ کرده ز دل ناله می‌رود

1 با یار کوچ کرده ز دل ناله می‌رود قطره زنان سرشک ز دنباله می‌رود

2 دم درکشم که راه به جایی نمی‌رسد هرچند بر زبان جرس ناله می‌رود

3 زان ماه چارده که شد از دست دامنش ما را ز دست حاصل چل ساله می‌رود

4 بی‌روی او به بزم گلم نیست می جز آنک خونم ز دیده در قدح لاله می‌رود

5 خال لبش حرارت دل می‌برد بلی تاب تب از مریض به تبخاله می‌رود

6 باران اشک ماست اثر هرکجا سخن زان روی چون مه و خط چون هاله می‌رود

7 با طبع من ز نکته سرد فسردگان آن می‌رود که در چمن از ژاله می‌رود

8 جامی عروس نظم تو زیب دگر گرفت تقصیر در دلالت دلاله می‌رود

9 کلک تو می‌زند به خراسان نوای شعر گلبانگ آن به خسرو بنگاله می‌رود

عکس نوشته
کامنت
comment