رزق و روزی را خدا چون گشته از اول از سعیدا غزل 451

رزق و روزی را خدا چون گشته از اول کفیل

1 رزق و روزی را خدا چون گشته از اول کفیل پس مگردان رو ز باب الله حق نعم الوکیل

2 بی شعاع شمس باشد شمس را دیدن محال جز خدا کس کی تواند با خدا گشتن دلیل

3 آتش و فرعون و طوفان امتحان را دایم است گرچه باشی در تقرب نوح و موسی و خلیل

4 قلت عقل است فکر کثرت روزی تو را می رسد روزی مقدر گر کثیر است ار قلیل

5 چار طبعت چار میخی گشته در راه طلب طول حرصت شد به پای اشتر عقلت عقیل

6 قطع کن زنجیر تعلق هستی با دم شمشیر حال کی سعیدا حل شود مشکل تو را از قال و قیل

7 از گلو طوق تعلق را بیفکن همچو شیر تا به کی در خواب می بینی تو هندستان چو فیل؟

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر