1 یعلم الله که چون شباب گذشت ذات خود را مسن نمیخواهم
2 عاقلان از من وز من گفتند خویشتن را ز من نمیخواهم
3 بهوای لطیف خواهم رفت کین هوای عفن نمیخواهم
4 میل استبرقست و اکسونم این پلاس خشن نمیخواهم
1 گوهر افشان کن ز جان ایدل که میدانی چه جاست مهبط نور الهی روضه پاک رضاست
2 در دریای فتوت گوهر کان کرم آنک شرح جود آباء کرامش هل اتاست
1 گردش گردون بکامم گر نباشد گو مباش ورز مهرش بر سرم افسر نباشد گومباش
2 گر هنرمند از کسی یاری نیابد گو میاب چون هنر یارست اگر یاور نباشد گو مباش
1 دوش بی هیچ خبر کوکبه باد سحر بر در حجره من کرد بصدلطف گذر
2 حلقه بر در زد و چون باز گشادند درش اندر آمد ز در و غم ز دلم رفت بدر
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به