خداوندا ز هستی ساده بودیم از جامی هفت اورنگ 4

خداوندا ز هستی ساده بودیم

1 خداوندا ز هستی ساده بودیم ز بیم نیستی آزاده بودیم

2 نخست از نیست ما را هست کردی به قید آب و گل پابست کردی

3 ز ضعف ناتوانایی رهاندی ز نادانی به دانایی رساندی

4 فرستادی به ما روشن کتابی به امر و نهی فرمودی خطایی

5 میان نیک و بد تخلیط کردیم گهی افراط و گه تفریط کردیم

6 ره فرمودنی ها کم سپردیم به نافرمودنی ها پا فشردیم

7 تو نگذشتی ز دستور عنایت نپوشیدی ز ما نور هدایت

8 بر آن نور از تو گیرم پوششی نیست چه حاصل زان چو از ما کوششی نیست

9 ز ناکوشیدن خود در خروشیم بده توفیق کوشش تا بکوشیم

10 چو دانا همچو نادان گشته غرق است ز دانش تا به نادانی چه فرق است

11 ز دستان های نفس ناخوش آهنگ مکن بر ما ره حسن عمل تنگ

12 در آن تنگی که ما باشیم و آهی ز رحمت سوی ما بگشای راهی

13 ازان ره خوان سوی درگاه ما را به ایمان بر برون همراه ما را

عکس نوشته
کامنت
comment