- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خداوندا ز هستی ساده بودیم ز بیم نیستی آزاده بودیم
2 نخست از نیست ما را هست کردی به قید آب و گل پابست کردی
3 ز ضعف ناتوانایی رهاندی ز نادانی به دانایی رساندی
4 فرستادی به ما روشن کتابی به امر و نهی فرمودی خطایی
5 میان نیک و بد تخلیط کردیم گهی افراط و گه تفریط کردیم
6 ره فرمودنی ها کم سپردیم به نافرمودنی ها پا فشردیم
7 تو نگذشتی ز دستور عنایت نپوشیدی ز ما نور هدایت
8 بر آن نور از تو گیرم پوششی نیست چه حاصل زان چو از ما کوششی نیست
9 ز ناکوشیدن خود در خروشیم بده توفیق کوشش تا بکوشیم
10 چو دانا همچو نادان گشته غرق است ز دانش تا به نادانی چه فرق است
11 ز دستان های نفس ناخوش آهنگ مکن بر ما ره حسن عمل تنگ
12 در آن تنگی که ما باشیم و آهی ز رحمت سوی ما بگشای راهی
13 ازان ره خوان سوی درگاه ما را به ایمان بر برون همراه ما را