- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خدای داند کز غم چگونه رنجورم غمان گیتی گنج است و من چو گنجورم
2 چو زیر طنبور از غم همی بنالم زار بدل ز شادی و خوشی تهی چو طنبورم
3 بشهرهای خراسان و شهرهای عراق چو آفتاب زرافشان عزیز و مشهورم
4 بشهر خویش دخیلم بحال خویش ذلیل از آن چنینم کز شاه خویشتن دورم
5 از آن گهی که ز من دور گشت سایه مبر بچشم یاران چون مزد خورده مزدورم
6 بگاه میر مرا امر بود بر همه شهر کنون بپیش یکی هفت ساله مامورم
7 شده چو خانه زنبور با غم از ترکان همی خلند بفرمانها چو زنبورم