1 الهی بنده را در کار خود کن حضوری بخش و توفیقم مدد کن
2 که بعد از هشتصد و من بعد هشتاد بگویم قصه شیرین و فرهاد
3 دگر بار از نو این شیرین و خسرو زن از مهر قبولش سکه نو
4 چو شیرین چشم بد زو دور گردان چو نام خسروش مشهور گردان
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چو مریم را سر آمد عمر، خسرو طلب کرد از بزرگان همسر نو
2 بزرگانی که بودندش ملازم همه یکسر بدین گشتند جازم
1 دوم پند آنکه با نادان مشو یار که از نادان، کشی اندوه بسیار
2 ز نادان، عاقل آن به کو گریزد که از او جز سیه رویی نخیزد
1 نشسته بود روزی شاه خوشدل طمع بسته که گردد کام حاصل
2 که ناگه پیکی آمد تیز چون باد به پیش خسرو اندر خاک افتاد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به