1 الهی ز فرط وثوقی که هست من پر گنه را بغفاریت
2 فراوان گناه نهان کرده ام ولی بنده چون هست زنهاریت
3 مکن آشکارا بروز جزا نگهدار با بنده ستاریت
1 گفتم ایدوست شدم عاشق آن روی چو ماه گفت لاحول و لا قوه الا بالله
2 بار دیگر سخن عشق چه آغاز کنی بس که افتاد حدیث من و تو در افواه
1 ایصاحبی که همت بی منتهای تو آئین جود می ندهد یکزمان ز دست
2 بگشاد کار خلق جهان کلک لاغرت ز آندم که بر مصالح خلقان میان ببست
1 توئی که سایه زلفت شعار خورشیدست غبار خط تو نقش و نگار خورشیدست
2 فروغ روی تو کز لطف آب ازو بچکد چو آتش است که در چشمه سار خورشیدست