1 خداوندا زدوران زمانه دلم از غصه چون دیگ است در جوش
2 همی سوزد جهان هر ساعتم دل همی مالد فلک هر لحظه ام گوش
3 دراین فکرت چگونه خوش بود دل براین حیرت چگونه می شود نوش
4 به نکبت طبع من چون غم تبه کار ز محنت روز من چون شب سیه پوش
1 لعبت لاغر میانی دلبر فربه سرین قامتت را سرو جفت و صورتت را مه قرین
2 سرو بالایی و مه سیما و جز من کس ندید ماه را لاغر میان و سرو را فربه سرین
1 سرو سیمینی و سیمین سرو را یاقوت بار جزع من بی سیم و بی یاقوت تو یاقوت بار
2 گرنه قوت از دیده یاقوت بار من گرفت پس چرا آورد سیمین سرو تو یاقوت بار
1 خمار داد سرم را به چشم نیم خمار ز من ببرد به زلفین بی قرار قرار
2 اگر به می لب و رخسار او نسب دارد چرا که در دل من جای ساخته است خمار