الهی غنچه امید بگشای از جامی هفت اورنگ 1

الهی غنچه امید بگشای

1 الهی غنچه امید بگشای گلی از روضه جاوید بنمای

2 بخندان از لب آن غنچه باغم وز این گل عطر پرور کن دماغم

3 درین محنت سرای بی مواسا به نعمت های خویشم کن شناسا

4 ضمیرم را سپاس اندیشه گردان زبانم را ستایش پیشه گردان

5 ز تقویم خرد بهروزیم بخش بر اقلیم سخن فیروزیم بخش

6 دلی دادی ز گوهر گنج بر گنج ز گنج دل زبان را کن گهر سنج

7 گشادی نافه طبع مرا ناف معطر کن ز مشکم قاف تا قاف

8 ز شعرم خامه را شکر زبان کن ز عطرم نامه را عنبر فشان کن

9 سخن را خود سرانجامی نمانده ست وز آن نامه بجز نامی نمانده ست

10 درین خمخانه شیرین فسانه نمی یابم صدایی زان ترانه

11 حریفان باده ها خوردند و رفتند تهی خم ها رها کردند و رفتند

12 نبینم پخته ای زین بزم و خامی که باشد بر کفش زان باده جامی

13 بیا جامی رها کن شرمساری ز صاف و درد پیش آر آنچه داری

عکس نوشته
کامنت
comment