الهی در ره فقرم شکوه از جویای تبریزی غزل 1016

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

الهی در ره فقرم شکوه پادشاهی ده

1 الهی در ره فقرم شکوه پادشاهی ده سرم را از خم تسلیم فر کج کلاهی ده

2 بود لبریز صهبای گنه پیمانهٔ عمرم مرا از لخت لخت دل زبان عذرخواهی ده

3 زلال وصل ترسم افت سوز درون گردد دلم را تشنگی در عین دریا همچون ماهی ده

4 چو مژگان می کشد هر خار صحرا دامن دل را مرا مانند مجنون منصب وحشت پناهی ده

5 مبین نقصان مردم تا ز ارباب نظر باشی بپوش از عیب بینی چشم و داد خوش نگاهی ده

6 چو گل کز ترکتاز صرصر از گلشن هوا گیرد دل صد پارهٔ خود را به آه صبحگاهی ده

7 به پیش یار بر از بخت جویا شکوه گر داری چو برق آن شعله خو را آشنایی با سیاهی ده

عکس نوشته
کامنت
comment