- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 الهی در ره فقرم شکوه پادشاهی ده سرم را از خم تسلیم فر کج کلاهی ده
2 بود لبریز صهبای گنه پیمانهٔ عمرم مرا از لخت لخت دل زبان عذرخواهی ده
3 زلال وصل ترسم افت سوز درون گردد دلم را تشنگی در عین دریا همچون ماهی ده
4 چو مژگان می کشد هر خار صحرا دامن دل را مرا مانند مجنون منصب وحشت پناهی ده
5 مبین نقصان مردم تا ز ارباب نظر باشی بپوش از عیب بینی چشم و داد خوش نگاهی ده
6 چو گل کز ترکتاز صرصر از گلشن هوا گیرد دل صد پارهٔ خود را به آه صبحگاهی ده
7 به پیش یار بر از بخت جویا شکوه گر داری چو برق آن شعله خو را آشنایی با سیاهی ده