1 خداوندا دلم از دین بری شد اسیر دام زلف آن پری شد
2 پری دید و پریشان گشت فایز پری را هر که دید از دین بری شد
1 به دل گفتم مکن اینقدر فریاد که اندر خرمن صبر آتش افتاد
2 بسوزد هستی فایز، سراپا گهی کان چشم شهلا آیدم یاد
1 لب و دندان و چشم و زلف و رخسار بر و دوش و قد و بالا و رفتار
2 به جنت حور اگر فایز چنین است بر احوالت به محشر گریه کن زار
1 سر زلف تو جانا لام و میم است چو بسم الله الرحمن الرحیم است
2 به هفتاد و دو ملت برده حسنت قدم از هجر تو مانند جیم است