الهی ره نما سوی خود این مدهوش از جویای تبریزی غزل 1

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

الهی ره نما سوی خود این مدهوش غافل را

1 الهی ره نما سوی خود این مدهوش غافل را ز دردت جامه زیب داغ چون طاووس کن دل را

2 برد بی‌طاقتی از عالم هستی برون دل را تپیدن بال پرواز است مرغ نیم بسمل را

3 تب عشقت چنان در آتش بی‌تابی‌ام دارد که شریان از تپیدن در فلاخن می‌نهد دل را

4 برآ از خویش و در گلزار مقصد کامرانی کن ز خود رفتن به سالک می‌کند نزدیک منزل را

5 شود از جنبش گهواره خواب طفل سنگین‌تر تپیدن بیشتر غافل کند دل‌های غافل را

6 ز طوفان حوادث فیض عجزت ایمنی بخشد شکستن می‌برد جویا به ساحل کشتی دل را

عکس نوشته
کامنت
comment