گر خدا یار دلنواز نداد از عرفی شیرازی مثنوی 61

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

گر خدا یار دلنواز نداد

1 گر خدا یار دلنواز نداد بنوازش مرا نیاز نداد

2 آنکه خوی پلنگ داد مرا دل و طبع زمانه ساز نداد

3 در دم افزود روز گونه وصل که سزای شب دراز نداد

4 چون بخود دوست داریم که فلک یک نشیب مرا فراز نداد

5 سیم قلب حیات از خست چرخ دانم گرفت و باز نداد

6 تا بنازم کشد درآخر کار اولم دیدگان باز نداد

7 بس که عرفی بزرق شهرت داشت قلب او را کسی گداز ندارد

8 بسر انجام جم وکی چه نهم بیهده گوش کمترین بازی افلاک همان خواهد بود

9 عرفی از دیر مغان دست نداری هر چند بر دلت بستن زنار گران خواهد بود

عکس نوشته
کامنت
comment