- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر خدا یار دلنواز نداد بنوازش مرا نیاز نداد
2 آنکه خوی پلنگ داد مرا دل و طبع زمانه ساز نداد
3 در دم افزود روز گونه وصل که سزای شب دراز نداد
4 چون بخود دوست داریم که فلک یک نشیب مرا فراز نداد
5 سیم قلب حیات از خست چرخ دانم گرفت و باز نداد
6 تا بنازم کشد درآخر کار اولم دیدگان باز نداد
7 بس که عرفی بزرق شهرت داشت قلب او را کسی گداز ندارد
8 بسر انجام جم وکی چه نهم بیهده گوش کمترین بازی افلاک همان خواهد بود
9 عرفی از دیر مغان دست نداری هر چند بر دلت بستن زنار گران خواهد بود