- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 الاهی سینهای ده آتش افروز در آن سینه دلی وان دل همه سوز
2 هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست دل افسرده غیر از آب و گل نیست
3 دلم پر شعله گردان، سینه پردود زبانم کن به گفتن آتش آلود
4 کرامت کن درونی درد پرورد دلی در وی درون درد و برون درد
5 به سوزی ده کلامم را روایی کز آن گرمی کند آتش گدایی
6 دلم را داغ عشقی بر جبین نه زبانم را بیانی آتشین ده
7 سخن کز سوز دل تابی ندارد چکد گر آب ازو، آبی ندارد
8 دلی افسرده دارم سخت بی نور چراغی زو به غایت روشنی دور
9 بده گرمی دل افسردهام را فروزان کن چراغ مردهام را
10 ندارد راه فکرم روشنایی ز لطفت پرتوی دارم گدایی
11 اگر لطف تو نبود پرتو انداز کجا فکر و کجا گنجینهٔ راز
12 ز گنج راز در هر کنج سینه نهاده خازن تو سد دفینه
13 ولی لطف تو گر نبود، به سد رنج پشیزی کس نیابد ز آنهمه گنج
14 چودر هر کنج، سد گنجینه داری نمیخواهم که نومیدم گذاری
15 به راه این امید پیچ در پیچ مرا لطف تو میباید، دگر هیچ