خدایا به آن سرو نازم رسان از جامی غزل 245

خدایا به آن سرو نازم رسان

1 خدایا به آن سرو نازم رسان به آن دلبر دلنوازم رسان

2 سرم را بود منزل آن آستان به سرمنزل خویش بازم رسان

3 پریشانم از هجر همراز خویش به جمعیت آباد رازم رسان

4 بود روی او قبله هر نیاز به آن قبله هر نیازم رسان

5 سری دارم از بهر خدمت به دوش به پای یکی سرفرازم رسان

6 ره وصل جانان دراز است و دور به آن راه دور و درازم رسان

7 چو جامی ز بیچارگی سوختم به دیدار آن چاره سازم رسان

عکس نوشته
کامنت
comment