1 خدایا به آن سرو نازم رسان به آن دلبر دلنوازم رسان
2 سرم را بود منزل آن آستان به سرمنزل خویش بازم رسان
3 پریشانم از هجر همراز خویش به جمعیت آباد رازم رسان
4 بود روی او قبله هر نیاز به آن قبله هر نیازم رسان
5 سری دارم از بهر خدمت به دوش به پای یکی سرفرازم رسان
6 ره وصل جانان دراز است و دور به آن راه دور و درازم رسان
7 چو جامی ز بیچارگی سوختم به دیدار آن چاره سازم رسان
دیدگاهها **