1 دردا که دل عاقلم از دست برفت وز عمر همه حاصلم از دست برفت
2 دریاب که پای صبرم از جای بشد باز آی که کار دلم ازدست برفت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 وقت طرب رسید که مشاطه بهار آراست نوعروس چمن را به صد نگار
2 گلگونه زد ز لاله رخ باغ و راغ را وز سبزه وسمه کرد بر ابروی جویبار
1 باز این چه فتنهایست که در ما فکندهای بازم در آتش غم و سودا فکندهای
2 آوازه فراق درافکندهای وز آن در شهر شور و فتنه و غوغا فکندهای
1 خبر دهید مرا کآن پسر خبر دارد که کار من زغمش روی در خطر دارد
2 خبر ندارم در عشق او ز کار جهان ولی جهان ز من و کار من خبر دارد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به