معلم گو مده تعلیم بیداد آن پریرو از جامی غزل 44

معلم گو مده تعلیم بیداد آن پریرو را

1 معلم گو مده تعلیم بیداد آن پریرو را که جز خوی نکو لایق نباشد روی نیکو را

2 مرا چشم نکویی بود ازان بدخو چه دانستم که خواهد گوش کردن در حق من قول بدگو را

3 رقیبا چون به ره می بینم افتاده رحمی کن یکی زین سو خرامان بگذران آن سرو دلجو را

4 اگر پای سگی می بوسم ای ناصح مکن عیبم که من روزی به کوی آشنایی دیده ام او را

5 به جای هر سر مو بر تن من باد صد نشتر اگر خواهم ز درد دوست خالی یک سر مو را

6 نیفتادی میان خاک و خون هر دم اگر بودی به راهش روی افتادن رشک بی ره و رو را

7 چنین آشفته و رسوا به کوی او مرو جامی مبادا کز تو عار آید سگان آن سر کو را

عکس نوشته
کامنت
comment