- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تیر غمزه چو کند داد نشست تا پر اندر سخاخ سینهٔ من
2 بر کوه قاف سایهٔ سیمرغ کامیاب کز دامنش عقاب بپرد به صد عتاب
3 زخم پرش چنانکه سحر گه به جنگ شب دست سپیده دم بکشد تیغ آفتاب
4 در جهان طرفه اتفاق افتاد بارگیر مرا که طاق افتاد
5 از همه مرکبان برق صفت باد پیمای من براق افتاد
6 ز آرایش رضوان ملک حور و قصور زایوان بهشت خوش بود پردهٔ نور
7 و آنگه خوشتر که نیک نزدیک، نه دور از پردهٔ نور، روی بنماید حور
8 خداوندگار و خداوند امیر که شاهان ندارند چون او وزیر
9 چو سیمرغ و آب حیات آمده است عزیز الوجود و عدیم النظیر