- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما را بده از کوثرِ خمخانه شرابی تعجیل کن ای دوست که داریم شتابی
2 پیش آر سبک جامِ جم عشق و بزن زود بر آتشِ تیز جگر سوخته آبی
3 آن آب به اسم است و به فعل آتشِ سوزان زان آتش سوزان جگرم کرد کبابی
4 ما پاک بسوزیم که خود پاک بسوزند در کارگه عشقِ تو سد خام به تابی
5 در مرتبه ی عالم دنیا به ضرورت تقدیر توان کرد خطایی و صوابی
6 در عالم وحدت نبود حکم دو وجهی آنجا نتوان گفت جمالی و نقابی
7 نظّارهگه غیب حضورست و وزین جا محجوب نداند که جز او نیست حجابی
8 در دیده ی هر دیده که مستغرق نورست این گنبد فیروزه بود کم ز حبابی
9 با عشق تشبّه نکند عقل و مثالش آن است که طاووسی سازد ز غرابی
10 حلاج نباشد نه به دعوی نه به معنی هر دزد که بر دار کشندش به طنابی
11 از سدره نشینان شده مخصوص محقّق هر لحظه به تشریفِ کمالی و ثوابی
12 تا خود چه خلل عالم معمورِ جهان را گر مست برون شد ز خرابات خرابی
13 گویند نزاری ز پس توبه دگربار شد با سرِ می هست مرا طرفه جوابی
14 از صومعه با میکده رفتم چه شد آخر گر عشق برون برد خری را ز خلابی
15 دارد به مقیمانِ خرابات ارادت جای دگرش نیست نه ملجأ نه مآبی