1 دهد به ذره چو خورشید آب و تاب، سخن مباد آن که کسی را کند خراب، سخن
2 طلسم غم که شکستی؟ اگر ز حلقه ی گوش نمی گذاشت سر پای در رکاب سخن
3 مرا دماغ حدیث بهشت و دوزخ نیست گه از شراب کنم، گاهی از کباب سخن
4 سر بریده نگوید سخن، چه عقل است این ز راز چرخ مپرسید از آفتاب سخن
5 اگر زبان خموشان این چمن دانی بود تبسم هر غنچه یک کتاب سخن
6 حدیث لعل تو کوته نمی شود، چه عجب اگر دراز شود در سر شراب سخن
7 ز وصف آن گره زلف بر زبان سلیم چو حرف لال درآید به پیچ و تاب سخن