1 پیاپی بده ساقیا شیرهٔ رز که دارد نشاطی عصیر زبان گز
2 اگرچند فرق است بر شیره می را چو از رنگ بسّد به تخصیص بر کَز
3 ولیکن به وقت ضرورت به پشمین قناعت کند صاحب اطلس و خز
4 فروماندگان را چه میآزمایم که مهتاب را مرد نادان کند گز
5 ز کیف و کم صرف و نحوش چه حاصل هنوز آن که ابجد نخوانده ست و هوّز
6 حجاب تو گر بشنوی نیست جز تو هم از خود به خود بر متن گر نیی قز
7 به قلاشی افسر به سر برنهادن قبایی است بر قامت من مطرّز
8 مرا چشم بر دور ساقی گرفتن همان موج بحرست و امید از خز
9 نزاری و جام می و جان شیرین سخن ختم کردم به الفاظ موجز
دیدگاهها **