ساقی بده شراب که دارم از آشفتهٔ شیرازی غزل 1109

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

ساقی بده شراب که دارم بشارتی

1 ساقی بده شراب که دارم بشارتی زآن چشم شد بخوردن خونم اشارتی

2 چشمان تو مدام بیغمای دین و دل ترکان اگر زدند بسالی بغارتی

3 تلخی صبر بر که خوری شربت وصال حلوا رسد بکام کجا بی مرارتی

4 دادیم جان و دین و دل خوش بعشق دوست ما را در این معامله نبود خسارتی

5 کالای حب حیدر و آلش بجان بخر در این سفر جز این نکنی هان تجارتی

6 سر را بآستان در میکده بنه آشفته درجهان طلبی گر صدارتی

7 گو بنگرد بصفه مستان مصدرم زاهد گرم بدید بچشم حقارتی

8 دل از خرابی دو جهان غم چرا خورد بنیاد عشق تو کندش گر عمارتی

9 قلبش کجا زلوث دغل پاک میشود آنرا کز آب باده نباشد طهارتی

عکس نوشته
کامنت
comment