1 مرا فضل بخشنده دین و داد دو فرزانه فرزند شایسته داد
2 شهنشاه و نصرت به بخت جوان گرامی دو شایستهی مهربان
3 سه بودند ازیشان یکی از قضا ز دار الفنا شد به دار البقا
4 خداوند بر رفته رحمت کناد به فردوس اعلاش مأوا دهاد
1 ای جانِ به لب رسیده بشتاب خود را و مرا به نقد دریاب
2 دل رفت و تو نیز بر سر پای اندیشه نمی کنی در این باب
1 کار ما بیرون شد از ساز و نوا وقت تجرید است و کنج انزوا
2 آسمان ما را در اقصای زمین یک زمان خوش دل نمی دارد روا
1 کاش برون آمدی یوسف ما از نقاب تا به ملامت حسود بیش نکردی خطاب
2 نی چه حدیث است نی ما که و یوسف کدام شب پره و احتمال در نظر آفتاب