-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم بینایی بده تا روی جانان بنگرم پایمردی ده مرا تا راه عشقش بسپرم
2 من چو گشتم در جهان سرگشته اندر کوی تو یک نظر در حال من کن آخر از روی کرم
3 ای صبا سوی من آور یک نسیم از کوی دوست کز سر کویش نسیمی را به صد جان می خرم
4 دست گیرم زین غم و اندوه و تنهایی چو من شب همه شب در غمت بر آستان باشد سرم
5 جان فدای خاک پایت می کنم از روی شوق دولت وصلت اگر روزی درآید از درم
6 در بیابان امیدش روی دل دارم ولی چون منی را از چه رو این راه باشد در حرم
7 گر نباشد در حرم بارم مرا باری مدام بر در امیدواری همچو حلقه بر درم
8 چون مرا از دولت وصلت جدا دارد رقیب لاجرم از هجر او صد جامه بر تن بر درم
9 در جهان حالی به ناکامی به مانند شتر خار زجری می خورم تا بار شوقی می برم