چشم بینایی بده تا روی از جهان ملک خاتون غزل 981

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

چشم بینایی بده تا روی جانان بنگرم

1 چشم بینایی بده تا روی جانان بنگرم پایمردی ده مرا تا راه عشقش بسپرم

2 من چو گشتم در جهان سرگشته اندر کوی تو یک نظر در حال من کن آخر از روی کرم

3 ای صبا سوی من آور یک نسیم از کوی دوست کز سر کویش نسیمی را به صد جان می خرم

4 دست گیرم زین غم و اندوه و تنهایی چو من شب همه شب در غمت بر آستان باشد سرم

5 جان فدای خاک پایت می کنم از روی شوق دولت وصلت اگر روزی درآید از درم

6 در بیابان امیدش روی دل دارم ولی چون منی را از چه رو این راه باشد در حرم

7 گر نباشد در حرم بارم مرا باری مدام بر در امیدواری همچو حلقه بر درم

8 چون مرا از دولت وصلت جدا دارد رقیب لاجرم از هجر او صد جامه بر تن بر درم

9 در جهان حالی به ناکامی به مانند شتر خار زجری می خورم تا بار شوقی می برم

عکس نوشته
کامنت
comment