1 قدسی، منم و دلی چو آتش همه سوز رنگم ز شراب عافیت، گو مفروز
2 بر غمزده جز بخت سیه نیست شگون محروم بود ز شعله پروانه به روز
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بود ز روی تو روشن به صد دلیل مرا که روز هجر تو باشد شب رحیل مرا
2 ز ناوکت به دلم زخم دیگران به شد پر خدنگ تو شد بال جبرئیل مرا
1 آنکه دایم میخراشد سینه ما ناخن است خارخار سینه ما را مداوا ناخن است
2 زاهد و ترسا ز من هر یک به نوعی راضیاند میگشایم عقده از هر رشتهای تا ناخن است
1 از شیشه نه می در دل مخمور فرو ریخت انوار تجلیست که بر طور فرو ریخت
2 گلچین چمن دامن گل را ز خجالت چون دید گل روی تو از دور، فرو ریخت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به