رخت ز غالیه خط گرد آفتاب کشید از جامی غزل 356

رخت ز غالیه خط گرد آفتاب کشید

1 رخت ز غالیه خط گرد آفتاب کشید خطت ز سنبل تر بر سمن نقاب کشید

2 مصور ازل ابروی دلگشای تو خواست ز مشک ناب هلالی بر آفتاب کشید

3 سگ تو خواست برای قلاده عقد گهر به رشته مژه چشمم در خوشاب کشید

4 پلاس میکده زاهد ز دلق پشمین ساخت بساط زرق به پای خم شراب کشید

5 شبی خیال تو دامن کشان ز ما نگذشت کزین دو دیده نه دامن به خون ناب کشید

6 ز خواب ناز چو بگشاد دیده نرگس مست چه نازها که ازان چشم نیم خواب کشید

7 ز درد هجر عذابی ست ناله رحمی کن که در فراق تو جامی بسی عذاب کشید

عکس نوشته
کامنت
comment