- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سنبل غالیه گون بر گل تر میشکند ظلمت شام بر انوار سحر میشکند
2 هر زمان پسته شیرینش که شور شهر است خنده ئی میزند و نرخ شکر میشکند
3 هر دمی حسن جهانگیر وی از ابرو و چشم ساخته تیر و کمان قلب دگر میشکند
4 تا من از رشته دندانش سخن میگویم از لطافت سخنم قدر گهر میشکند
5 میکند بر دل من پیرهن صبر قبا از سر ناز کله گوشه چو بر میشکند
6 ناصوابست که آن ترک خطا بی سببی دل بیمار من خسته جگر میشکند
7 از می عشق چنان مست شدست ابن یمین که در خانه معشوق بسر میشکند