ما را به سرِ کویِ از حکیم نزاری قهستانی غزل 591

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

ما را به سرِ کویِ خرابات برآرید

1 ما را به سرِ کویِ خرابات برآرید این کارِ مهم تر ز مهمّات بر آرید

2 گو مدّعیان از سرِ تشنیع و شماتت شوری ز میان خانۀ طامات بر آرید

3 این پیرِ ملامت زده را سلسله در حلق خلقی ز پی اش گردِ محلّات بر آرید

4 و آن گه به سرِ دارانا الحق چو حسینش بر موجبِ محضر به سجلّات بر آرید

5 امروز ملامت که چنین منکر عشقید فردای قیامت همه هیهات برآرید

6 ای بی خبران تا به درآیید ز خلقی یک سر به خدا دستِ مناجات برآرید

7 گردن مکشید از لگدِ عشق به تسلیم وز چاهِ طبیعت سرِ مافات برآرید

8 از اهلِ هُدا عذرِ محاکات بخواهید و آن گه سرِ همّت به سماوات برآرید

9 پایی به وفا در رهِ اخلاص بکوبید دستی به صفا گردِ موالات برآرید

10 از خود به درآیید و ملاقات ببینید تسلیم بباشید و مرادات برآرید

11 دست از من و ما و خودیِ خویش بدارید دود از هبل و برهمن و لات برآرید

12 یا بر گهرِ سفتۀ من عیب مگیرید یا زین دُرر را ز بحرِ مجابات برآرید

13 گر پندِ نزاری بنیوشید سرِ فخر از ذروۀ گردون به مباهات برآرید

عکس نوشته
کامنت
comment