1 از جود تو برد ابر بر گردون رخت وز عدل تو تاج یافت پنداری بخت
2 زان سنگ اندازان چو باز رفتی بر تخت در بارید ابر و سیم پاشید درخت
1 ای یافته از چهره تو حسن کمالی داده است جمالیت خدا و چه جمالی
2 از دیده من عشق تو انگیخته نیلی وز قامت من هجر تو پرداخته فالی
1 خدای داند و بس تا چه خرم است جهان بدین نظام جهان را کسی نداد نشان
2 ز یمن تست مرفه زمانه شاکی به آرزو نتوان جست این چنین دوران