1 از بند خود ار دلم رهایی یابد شک نیست در آن که روشنایی یابد
2 یا رب تو مرا زخلق بیگانه بکن تا با تو دل من آشنایی یابد
1 قومی هستند کز کله موزه کنند قومی همه عمر در سر روزه کنند
2 قومی دگرند ازین همه نادرتر هر شب به فلک روند و دریوزه کنند
1 ما بر لگن عشق سواریم چو شمع نقش همه کس فراپذیریم چو شمع
2 عشّاق قلندریم و شرط است که ما آن شب که نسوزیم بمیریم چو شمع
1 آن را که قناعتش صناعت باشد هر چیز که گفت و کرد طاعت باشد
2 زنهار طمع مدار الّا به خدا کاین رغبت خلق نیم ساعت باشد