خاطر از دردسر بیهده آزاده از حزین لاهیجی غزل 945

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

خاطر از دردسر بیهده آزاده کنی

1 خاطر از دردسر بیهده آزاده کنی سر اگر در ره رندان دل افتاده کنی

2 لوحت آخر اجل از نقش خودی ساده کند حالیا مصلحت آن است که خود ساده کنی

3 همچو گل می رود از کف به نسیمی، هشدار برگ عیشی که به صد خون دل آماده کنی

4 صوفی، ار می نکشی، ساغری از ما بستان تا مگر آب رخ خرقه و سجاده کنی

5 ساقی، از دست کریم تو چه کم خواهد شد چون سبو، خود به گلوی من اگر باده کنی؟

6 تازه شمشاد من، از خانه به گلشن بخرام جلوه ای تا به تذروان چمن زاده کنی

7 واله حسن بیان تو، جهانی ست حزین زیبد ار ناز به این حسن خداده کنی

عکس نوشته
کامنت
comment