- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 توش کن خواجه علی رغم صراحی شکنان بادی تلخ به یاد لب شیرین دهنان
2 بطلب بافت نشانه از لب شیرین فرهاد ره سوی لعل نبردند به جز کوه کنان
3 خاک بر فرق کسانی که زر و سیم به خاک باز بردند و نخوردند به سیمین دقنان
4 دوش رفتم به چمن از هوس بلبل و گل این یکی جامه دران دیدم و آن نعره زنان
5 گفتم این چیست بگفتند که آن قوم که پار می رسیدند درین روضه بهم جلوه کنان
6 همه را خاک بفرسود کنون نوبت ماست حال شمشاد قدان بنگر و نازک بدنان
7 بلبل این گفت و دگر گفت که می توش کمال فصل گلریز و به مطرب بگذار این سخنان