- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گشته جور محمد نبی خسته جگر که خورند از غم او بنده آزاد افسوس
2 عاقبت غمکده هستی او را چون سیل آب شمشیر فنا کند ز بنیاد افسوس
3 از تسیم ستم و صرصر بیداد سپهر خرمن هستی او شد همه بر باد افسوس
4 از جفائی که بر او رفت برآمد هر سو از زن و مرد از آن شدت بیداد افسوس
5 خواست از خاطر شاد دریغ بر فلک رفت ز ویرانه و آباد افسوس
6 کشته چون گشت برآمد ز غمش یاران را از دل خسته و از خاطر ناشاد افسوس
7 کلک مشتاق رقم کرد پی تاریخش از محمدنبی آن گشته بیداد افسوس