1 گر در دهن تو از فراخی سخنیست آسوده ز گفت و گوی هر طعنه ز نیست
2 گر هست بچشم ما دهان تو بزرگ ز آنست که آن دهان نه کوچک دهنیست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 کسی که دل به سر زلف یار در بندد بروی عقل در اختیار در بندد
2 چو خلوتی طلبد دیده باخیال رخش به آب دیده همه رهگذار در بندد
1 مکن ای دوست اگر بتوان کرد هر چه از شور وز شر بتوان کرد
2 نه دل من که بیک غمزۀ تو عالمی زیر و زبر بتوان کرد
1 اگر امروز آن بتم همدم نیاید نصیب جان من جز غم نیاید
2 نیامد دوش و جانم بر لب آمد ز بیم آنکه امشب هم نیاید
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **