- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر به شوخی شرری در پر پروانه زدند آتش عشق مرا در دل دیوانه زدند
2 وقت مستان تو خوش باد که در دیر مغان باده با محتسب شهر، حریفانه زدند
3 جگر خویش فشردند و به ساغر کردند لاله سان، سوختگان تو چو پیمانه زدند
4 دل ارباب وفا بر سر هم ریخته است در حریمی که سر زلف تو را شانه زدند
5 واعظ افسانه چه حاصل که صبوحی زدگان در توفیق به یک نعرهٔ مستانه زدند
6 حسن در جلوه گری جان جهانی را سوخت آتش از پرتو این شمع، به کاشانه زدند
7 آتشین چهره بتان را، نبود پروایی صد دهن خنده، به جانبازی پروانه زدند
8 عاشقان را نبود از شجر طور کمی شعله در جان و دل از جلوهٔ جانانه زدند
9 شوخ چشمان دل فارغ نگذارند حزین ز آشنا عشوه نگاهی، ره بیگانه زدند