- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر به پای سرو بخرامد قد رعنای او سرو همچون سایه خود را افکند در پای او
2 بر سر بازار گل بی وجه گو مفروش حسن چون ندارد کس به دور عارضش پروای او
3 سایه آن سرو بالا هر که را بر سر فتاد سر به طوبی کی درآرد همت والای او
4 آن پریرو مردم چشم من است این روشن است جای آن دارد که سازم چشم روشن جای او
5 دی خرامان برگذشت آن نخل تر سوی چمن سرو بر جا خشک ماند از حیرت بالای او
6 ریخت شیرین خون فرهاد و ازین شیرین تر آن کز پی خون ریختن هم خود دهد حلوای او
7 شد میسر وایه جامی که وصل دوست بود باز اگر از وای خود بازماند وای او