- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر برد از هوش زان چشم سیه تقصیر نیست غیر دل دادن به چشم شوخ او تدبیر نیست
2 تیغ ابرو مانع ظلم است چشم شوخ را پاسبانی بر سر کافر به از شمشیر نیست
3 گر مریدان را مراد از زهد، شیخی کردن است هیچ تدبیری برای این به از تزویر نیست
4 ای که از خلوت خرابات آمدی خوب آمدی سر بزن پایی بزن این خانهٔ تصویر نیست
5 از جهان بی ظلمت عصیان کسی کم رفته است این رده دور و دراز البته بی شبگیر نیست
6 در دل او نیست از آب ترحم قطره ای یا در آه و نالهٔ ما قوت تأثیر نیست
7 ای سعیدا دلبر از عاشق به از او واقف است حال دل را پیش جانان حاجت تقریر نیست