1 گر توئی ساقی ما باده خلر چه ضرور ور توئی شاهد ما لعبت کشمر چه ضرور
2 بهر تسخیر دلم صف زده خیل مژه ات از پی ملک خراب این همه لشکر چه ضرور
3 مردم دیده چو دید آن مژه با خود گفتا خون زقیفال روانست به نشتر چه ضرور
4 شب وصلست و مه ما بوثاق است امشب بر فلک تابش این کوکب و اختر چه ضرور
5 عنبر خام سر زلف بس و آتش رخ عود میسوزی از این بعد بمجمر چه ضرور
6 چون غبار در او هست چه حاجت با کحل هست چون خاک در دوست به بستر چه ضرور
7 چند آشفته بری بر در اغیار پناه بر در پیر مغان رو در دیگر چه ضرور
8 طلب از خاک در میکده اکسیر مراد سجده جز بر قدم حیدر صفدر چه ضرور
دیدگاهها **