- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر به پاکی خضر وقتی و روح القدسی تا نیابی نظر اهل صفا هیچ کسی
2 فرض کردیم که سجاده فکندی بر آب چون نداری گهر معرفتی کم ز خسی
3 تا نیاری قدم از منزل هستی بیرون سالها گر بروی راه به جایی نرسی
4 ای که از دل نفست راست برون میآید نفس اینست که از خویش …سی
5 نیست حاجت که بود سد سکندر در پیش نفسی در میان تو و او مانع و حایل تو بسی
6 راندهاند از شکرستان سعادت زایتست که شب و روز هواخواه هوا چون مگسی
7 حاصل از زهد به جز دردسری نیست کمال تا که در صومعه مشغول هوا و هوسی