1 گر به چین بویی از آن سنبل مشکین آرند عوض نافه همی خون دل از چین آرند
2 همه ایجاد بتان بهر همین کرد خدا کز سر زلف دو تا چین به سر چین آرند
3 کوه کن زنده نخواهد شدن از نفخهٔ صور مگرش مژدهٔ وصل از بر شیرین آرند
4 گر تو زیبا صنم از کعبه درآیی در دیر کافران بهر نثارت بت سیمین آرند
5 دردمندان همه در بستر حسرت مردند به امیدی که تو را بر سر بالین آرند
6 پرده ز آیینهٔ رخسار، خدا را بردار تا بلاها به سر واعظ خودبین آرند
7 شب که روی تو عرق ریز شود از می ناب کی توانند مثال از مه و پروین آرند
8 گر پیام تو بیارند از آن به که مرا مژدهٔ سرو و گل و سوسن و نسرین آرند
9 هر کجا تازه کنند اهل هوس بزم نشاط عشقبازان تو یاد از غم دیرین آرند
10 رخ زردم نشود سرخ فروغی از عشق مگر آن دم ز خم بادهٔ رنگین آرند
دیدگاهها **