- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر نسبت خرقه نبرد شیخ به صادق نی شیخ بود زرق فروشیست منافق
2 و نیز به نسبت ببرد دلق مرقع سودش نبود گر نبود عاشق صادق
3 بر خرقه ی تسلیم زن از سوزن اخلاص یک رقعه ز پرکاله ی ارباب حقایق
4 گر بشنوی از من سخن و کار بداری یک نکته ی شایسته ی بایسته ی لایق
5 با اهل صفا می خور هان تا نخوری می الا به رخ فرخ اصحاب موافق
6 یک پرتو نورست چه لیلی و چه مجنون یک ذره ظهور است چه عذرا و چه وامق
7 این جا که من و تو سر و دستار حرام است و آن جا که همه اوست حلال است لواحق
8 در گردن تو ما و من توست علاقه گر بر شکنی وارهی از کل علایق
9 خود واقعه ای نیست دگر جز تو در این راه از خویش برون آی و برستی ز عوایق
10 محتاج کسی باش که محتاج نباشد تقدیر برون است ز تدبیر خلایق
11 موسی نتوانست درآمد به ره خضر عاقل نتواند که شود پس رو عاشق
12 دل سوخته می باش و به خون غرقه نزاری کمتر نتوان بود درین ره ز شقایق
13 نعل فرس عشق ز پیشانی خود ساز بر ذروه ی افلاک زن اوتاد سرادق