گر برون آیی و برقع از حکیم نزاری قهستانی غزل 758

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

گر برون آیی و برقع بگشایی ز جمال

1 گر برون آیی و برقع بگشایی ز جمال از تو گیرند قیامت همه خلق استدلال

2 گر نهی بر رهِ اسلام ز زلفت دامی عالمی خلق در افتند چو کافر به ضلال

3 بر فشان عطفِ عرق چین و بهل تا گیرد نفسِ روحِ خدا رایحۀ بادِ شمال

4 از تو عشّاق یکی جان نبرند ار تو تویی خو مگر باز کند غمزۀ مستت ز قتال

5 رحمت آرد مگر ای دیده ی پر خون بگری چاره ای نیست دگر ای دلِ پر درد بنال

6 دورم از غایتِ تعجیل و مسافت نزدیک چون بود بسته دهن تشنه بر اطرافِ زلال

7 گر شکایت کنم از دوست ادب نیست که هست همه شب در برِ من خفته و لیکن به خیال

8 این همه تفرقه زان است که کم تر کردیم شکرِ جمعیّتِ احباب در ایّامِ وصال

9 صفحه ی سیمِ ورق جدولِ تقویم شود گر در آرم به قلم شمّه ای از صورتِ حال

10 صبر مفتاحِ نجات است نزاری خوش باش اخترِ طالعت آخر به درآید ز زوال

11 تا نفس را حرکت باشد و دل را قوّت درِ امید زدن را بود امکان و مجال

عکس نوشته
کامنت
comment