- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر از در به تیم برانی نو دانی اگر کشته خویش خوانی تو خوانی
2 مرا گفته خوانمت با برانم ندانم من اینها تو دائی نو دانی
3 هنوزت نفشانده جانها ز دامن ز ما آستین برفشانی تو دانی
4 هنوزت چکان شیر مادر از ر ز دل های ما خون چکانی
5 بها چه پرسی چه داغست این بر دل تو تو دائی تو خود کرده آن نشانی
6 چه گونی ضعیفی نوری چیست حکمت تو دائی طبیبی تو این ناتوانی
7 کمال از دل ریش دید آشکارا تر دانی که درمان درد نهانی نو دانی