1 گر باد پریر خود نرگس بفراخت دی درع بنفشه نیز بر خاک انداخت
2 امروز کشید خنجر سوسن از آب فردا سپر از آتش کل خواهد ساخت
1 … …
2 … …
1 جان در ره عاشقی خطر باید کرد آسوده دلی زیر و زبر باید کرد
2 وانگه ز وصال باز نادیده اثر با درد دل از جهان گذر باید کرد
1 هر گه که تو نعل اسب دیگران بندی داغی دگرم بر دل حیران بندی
2 قربان شومت پیش چو بر … وز کیش بر آیم چو تو قربان بندی