گردون مروتی به فقیران نداشته از سعیدا غزل 118

گردون مروتی به فقیران نداشته است

1 گردون مروتی به فقیران نداشته است این تیره کاسه، طاقت مهمان نداشته است

2 شوری که در محیط دلم موج می زند نوح نبی ندیده و طوفان نداشته است

3 بوی گلاب شرم نمی آید از خویش این شاخ گل مگر که نگهبان نداشته است

4 ای فخر کاینات بهشتی، به این کمال چون قامت تو سرو خرامان نداشته است

5 در جستجوی دل نرسیدم به منزلی این کعبه هیچ غیر بیابان نداشته است

6 هر سینه ای که همچو فلک داغدار نیست در فکر خویش سر به گریبان نداشته است

7 این خانمان خراب فلک زیر سفره اش جز دل کباب [و] سینهٔ بریان نداشته است

8 از داغ مهر او چه خبر دارد آن که او چون آفتاب سینهٔ عریان نداشته است

9 چون فکر پخته رای سعیدا ز نازکی هرگز سری به صحبت خامان نداشته است

عکس نوشته
کامنت
comment