- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گردون دون بتهمت فضل و هنر مرا هر لحظه بیگناه عذابی دگر کند
2 گاهم چو عود پوست کند بازوگه چو عود سوزد مرا و گاه چو عودم همی زند
3 هر شاخ شادیم که بود در زمین دل آنرا بباد حادثه از بیخ بر کند
4 بر گرد دانه ئی که بر او نام رزق ماست چون عنکبوت گرد مگس دامها تند
5 من نیز دشمنی کنم امبار با هنر باشد بدوستی نظری بر من افکند